- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجات با خداوند رحمان
بیکستـرین عـبد تـوأم از روسـیاهی بنـگـر تـو دسـت خـالـی من یا الـهـی بـاشد سـلاح ما هـمـین اشک بصرها شکـر خـدا دارم بـرای خـود سـلاحی «شرمندگی سودی ندارد» اشتباه است شرمندگان را تو خودت پشت و پناهی تا که صدایت میزنـم یا ربـّی العـفـو باران رحـمت میفـرستی این نواحی من معصیت از روی لجبازی نکردم از حال زار من هـمیشه خود گـواهی کـارم گـدایـی؛ کـار تـو بخـشـیـدن مـا مثل هـمیشه بر فـقـیـران کن نـگـاهی با اینکه بار معـصیت پـشـتم شکـسته دلتنگت هستم نیـمه شبها گـاه گـاهی امـشب بـیـا کـربـبـلا مـهـمانـمـان کن بر مـا بـده بـرگ و بـرات کـربـلایـی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
گنهکاران کجا هـستند ماه عـفو آمد باز خـدای مهـربـانی با نگـاه عـفـو آمد باز دوباره روزه؛ این عبد فراری را به راه آورد خدایا شکر! این بنده به راه عفو آمد باز به ذکر یاعلی و یاعظیم ما در این سیروز دل از دست شیاطین در پناه عفو آمد باز خدای مهربان العفو، خدای مهربان العفو دوباره با دعاها روحمان پرواز خواهد کرد خدا درهای رحمت را به خلقش باز خواهد کرد ابوحمزه بخوان هرشب الهی لاتـودِّبنی سحرخوان دلت هرشب نوایی ساز خواهد کرد هزار اسم خدا مخفیست در جوشنکبیر او به خَلِّصنا مِنَالنّاری به ما ابراز خواهد کرد چه سرهایی که در سجده، چه دستانی که بر بالا زمین سی روز، اینگونه به عرشش ناز خواهد کرد خدا العفو خدا العفو خدا العفو خدا العفو دم افـطار میخـوانـند وقـتی ربّنایت را دلم قرص است میبخشی گدای بینوایت را دم افطار وقتی سفرۀ احسان تو پهن است لب روزه طمع دارد فقط رزق رضایت را لبان تـشنـۀ شیـعه دم افـطـار میخـواهد بگـیـرد در بغـل قـبر شه کـربـبـلات را سر قتلت حسینمن، چه جنگی بود در گودال صدای هلهله نگذاشت بشناسم صدایت را لب تشنه سرت را از تن پاکت جدا کردند
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
آمـده عـبـد گـنهکـار، بگـو مـیبخـشی با دلی زار و گـرفـتار، بگو میبخشی چـشـم امــیّــد به عـفـو تو خـدایـا دارم باز هم حضرت غفار، بگو میبخشی کار ما را نگذاری تو به آن آخر وقت اولـین لحـظـۀ دیـدار، بگـو میبخـشی با بـدهکار خـودت بـاز مـدارا کن، آه طلـبت را به بـدهکـار، بگو میبخشی تا که آب از سر من رد نشده کاری کن مثل آن تـوبۀ هـر بار، بگـو میبخشی من خـودم آمدهام، فـاش بگـویم خـجـلم سر به زیر آمدم ای یار، بگو میبخشی دم افـطـار فـقـط یــاد لـب عــطـشـانـم به همان روضۀ افطار، بگو میبخشی قـسمت میدهم اینـبار به عـباس عـلی به دو تا دست علمدار، بگو میبخشی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
رسـیـدم ز تو عـذرخـواهی کـنم دلـم را به سمـت تو راهـی کـنـم شنیدم که میلـرزد عرش تو را اگـر از دل خـســتـه آهــی کـنـم به جان علی دست من را بگـیر فـقـیر تو هـسـتم و انت الکـبـیـر همه عـمر با یک هـدف زنـدهام به عـشـق عـلی و نجـف زنـدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
تـشـنهام آبِ حـیـاتی برسانـیـد به من لـذّتِ صوم و صلاتی برسانید به من رمضان آمد و گـفتم: بِعَـلیٍّ ألعـفو... گوشه چشمی؛ نظَراتی برسانید به من توبه کردم به خـدا تا که محـلّم بدهید طبق عادت حـسَناتی برسانـید به من غرق در معصیتم! شوقِ هدایت دارم باز کـشـتـیِ نجـاتی برسـانـیـد به من رزقِ چشمانِ مرا بیشتر از پیش کنید کـنج هـیـأت بـرَکـاتی برسانید به من تا که جاری شوم از روضۀ جانسوزِ حسین خـبـر از آب فـراتی برسـانـید به من نگـذارید از این داغ شـبـی دق بکـنم لااقـل یک عـتـبـاتـی برسـانید به من کربلا، حرکتِ پرچم، من و بین الحرمین باز هم برگ بـراتی برسانـید به من!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
روضه دارم من و افطار لبم نان حسین رزق مـاه رمضانم هـمه احسان حسین پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود زیر لب گفت فدای لب عـطشان حسین مادرم اشک فشان آب به کامم میریخت تا که من هم بشوم بیسر و سامان حسین به گـمانم که شود چادر زهـرا سـپرش هر کسی گریه کند بر تن عریان حسین این شنیدم به جنان خنده کـنان پای نهد هرکه در روضه شود مضطر و نالان حسین هر چه فخر است در عالم همه از مکتب اوست همه از کـربـبلا باشد و مـیـدان حـسین جان اگر هست به تن هدیۀ جانیست که داد همۀ هستی من زاده شد از جان حسین تاج عزّت به سرم بست ز اشک غم خود اینچنین شد که شدم تابع فـرمان حسین گفت با عزٌت خود خو کن و ذلت مپذیر با چنین کار نـشـستم سر پیـمان حـسین روزه را روضه نوشتم به غلط تا شاید بنویـسـند مـرا عـبـدِ مـسـلـمـان حـسـین گوش کن میرسد از گوشۀ گودال و زِ نِی نالـۀ فـاطـمـه و نـغـمـۀ قــرآن حـسـیـن شاهد آشفـته اگر گفت سخن عیب مکن که به خون موج زند زلف پریشان حسین
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
معصیت بود که سوزاند عـبادات مرا بر نگـرداند به من حِس مناجـات مرا نا گزیر است گدا، دم ز عطایت بزند نیـمه شب عبد گـنه کار صدایت بزند با امید آمـدهام شـاه، فـقـیـرم، چه کـنم ترسم این است گنه کار بمیرم چه کنم من شب اول قـبـرم چه حـسـابی دارم گر بپرسند چه داری چه جوابی دارم منم و وحشت قبری که ز هر سو برسد کاش آن لحظه فقـط ضامن آهو برسد یاد دادند به ما وقـت دعا سجـده کـنیم غافـر الذنب بخوانیم تو را سجده کنیم مهر تو در دل ما هـست نمیسوزانی تو سری را که به سجدست نمیسوزانی پوستی را که لطیف است نمیسوزانی بدنی را که ضعیف است نمیسوزانی تو پشـیمان شدهها را که نمیسوزانی جـلو حـرمـلـه ما را که نـمیسـوزانی هر سـحـر ورد زبانی تو، الهی العـفو ربّ شـهـر رمضـانی تو الهی العـفـو
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
چون بیابان که نیازش به نم باران است بیـشتر گریه تـسلای دل سـوزان است! مـیـکـده بـاز شـد و زود دویـدیـم هـمه گفته ساقی سه دهه نوبت سرمستان است! گـفـتم اصلا نـروم! آخـر خـطـم دیگر! مادرم گفت برو!خالق تو رحمان است مـا اگـر آمـدهایـم از کـرم آل عـلیست اخـتیار دل رعیت به کف سلطان است رمضان است خـدا بـنـده نـوازی کرده سفرهاش باز شده خانه پُر از مهمان است خوب و بد ریزه خور حضرت حجت هستیم عفو در شأن شماست! طفل اگر نادان است نوکر آن ست که ازخویش دعایی نکند آنچه را خواسته ارباب! دعایم آن است سی شب ماه خدا را به علی بخـشـیدند گـریۀ هر شب ما هـدیـۀ آقـا جان است ما در این ماه مبارک به هوای نجـفـیم دلـمـان وقـت منـاجـات دم ایـوان است گـره کـور مــرا دسـت رقــیـه بـدهـیـد هرچه سختیست به یمن نفسش آسان است روزهام روضه اگر داشت خدا میخردش! خُرّم آن دیده که در روضه فقط گریان است دم افــطـار مـن از آب ســــوالـی دارم آب! دیدی چقدر کام حسین عطشان است؟ تشنهای ماند و سپاهی که همه سیرابند دشنه همسوخت دلش! شمر ولی خندان است آی مــادر تو دگـر جـانب گـودال نـرو خاک عالم به سرم یوسف تو عریان است
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
من بدی کـردهام اما تو مـرا بد نـزنی بعد یک عمر که این بندهات آمد نزنی باز کـن بـند اسـیـری ز گـرفـتاری را من خجـالـت زدهام بیـشـتر آبم نـکـنی به تو اصلا نـمـیـاید که حـسـابم نکنی معصیت کردم و هر بار تو ستار شدی من گنهکار و تو آن خالـق غـفّار شدی آمـدم تـا سـحــر شـام سـیـاهـم بـاشـی تـیـشـۀ بت شـکـن بـار گـنـاهـم بـاشی بین آغـوش گرفتی تو مرا حس کردم تا به کی منـتـظر دست تـلـنگـر باشـم آمـدم پـای مـناجـات تو دم خـور باشم یا الـهی تو نـجـات از ته چـاهـم دادی هرکجایی که کریم است دوتا مسکین هست هرکجا دست دعا هست یقین آمین هست من به رحمانیت دست تو ایـمان دارم هـر قـدم در پی دلـدار دلـم میلـرزید مینهم سر روی دیـوار دلم میلرزید روزه داران پـریــشـان تـو یـا ثــارلله
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
دیگر ز تو نام و نشان در کارهایم نیست ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست آنقـدر بیپـرده گـناه و معـصیت کردم دیگر اثـر در ذکر یا ستـارهایم نیست هرچند توبه میکنم روزی هزاران بار اما پشیمانی در این تکـرارهایم نیست هر روز و شب نام تو در گفتارهایم هست اما نـشانی از تو در کردارهایم نیست این توبههای من خودش هم توبه میخواهد انگـار امیـدی به استـغـفـارهایم نیست دیگر سحرهایم ندارد رنگ و بویت را دیگر صفا در سفرۀ افـطارهایم نیست
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
با سنگ هر گـناه پَـرم را شکـسـتهام آه ای خـدا، خودم کمرم را شکستهام نه راه پیـش مانـده بـرایم نه راه پس پـلهای امـن پشت سـرم را شکستهام من دانه دانه اشک خودم را فروختم نـرخ طلایـی گـهـرم را شـکـسـتـهام دیگـر مرا نـشان خودم هم نمیدهـند آئـیـنههای دور و بـرم را شکـسـتهام دنیا شکست خوردهتر از من ندیدهاست حالا به سنگ خورده، سرم را شکستهام آرام کن مرا و در آغوش خود بگیر حالا که بغض شعلهورم را شکستهام راهـم بـده به بـاغ شـجـرهای طیـبـه من توبه کردهام، تبـرم را شکـستهام حالا بـبـین که به غـیـر از گـدا شدن در پـیـشگـاه تو هـنرم را شکـسـتهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و شرح حال ما
تـوبـهای مـیطـلـبد عـفـوِ اِلهِ من و تو که کـند رحم به این ناله و آهِ من و تو لطف حق منتظرِ بارشِ چشمان کسیست تا بشویَـد گُـنه از روی سیـاهِ من و تو ابرِ رحمت چکد از گوشۀ چشمان دعا قدرتی هست در این توشۀ آهِ من و تو یک قَـدَم مانده به تـقـدیرِ شب قـدر بـیا نیست جُـز آهِ سحـرگاه، پـناه من و تو گِرِهی باز کن از رشتۀ غمهای بزرگ تا گِرِه وا شود از ابروی ماه من و تو چشمِ دل ماند ز دیدارِ نگـارندۀ خویش ای دل اینجاست خدا چشم به راه من و تو چـشمۀ آب بقـا گر چه نَخُـشکد هرگز؛ پس چه شد یک شبه خشکید نگاه من و تو؟ برو ای اهل ریا، خشک مکن دریا را با خـدایـنـد خـلایـق، نه سپـاه من و تو بس کـن ای مـدّعـیِ دیـنِ نـفـاق آلـوده شهرمان تیره شد از رنگِ گناه من و تو علّتِ اینکه نیامد پـسرِ فـاطمه چیست؟ مانـده در پـردۀ اعـمالِ تـبـاهِ من و تو! گر شَوَد دستِ تـوسّل ز ولایت کـوتاه سامـری میشکـند قُـبح گـناه من و تو هدف از خلقتِ ما معرفت محبوب است این جهان نیست قدمگاهِ رفاه من و تو نور ما نور حسین است؛ خـدا میداند کـربـلای دلِ ما هـست گُـواه من و تو
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
من بنـدگی نکـردم، تا بـنـدهام بخـوانی تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی بار گـنه به دوشم، لا تقـنـطوا به گوشم عفـوت نمیگذارد، در دوزخـم کـشانی این نامۀ سیاهـم، این اشک صبحگـاهم من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
گـنهکـاری پـریـشانم إِلَهِی لا تُـؤَدِّبْـنِی پـشیـمـان پـشـیـمانـم إِلَهـِی لا تُـؤَدِّبْـنِی نه دنبال مفـاتـیحم نه با ادعیه مأنـوسم جـدا از نـور قـرآنـم إِلَهِـی لا تُـؤَدِّبْـنِی نه پابندم به واجب ها نه دورم از حرام تو علی الظاهـر مسلـمانم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی مناجاتم کسالت بار دعاهایم همه دنیاست کجا رفته است ایـمانم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی دهانم روزه است اما زبانم روزه اصلا نیست چه شد زهـد فـراوانم إِلَهِی لا تُـؤَدِّبْنِی امیرالمومنین فرمود دنیا منشا شر است اسیـر شـر شده جـانـم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْـنِی تـمام دردهـایم را به آقـای نجـف دادم عـلی دادست درمـانـم إِلَهِی لا تُـؤَدِّبْنِی مراهم کربلایی کن مرا شش گوشه راهی کن ببـین بـدجـور گـریـانم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی به حق یک تن بی سر بحق یک سر بر نی گـدای شـاه عـطـشانـم إِلَهِی لا تُؤَدِّبْـنِی
: امتیاز
|
رباعی های مناجات ماه رمضانی
آمـد رمـضـان و تـا خـدا مـا را بُــرد تـا چـشـمـۀ روشـن دعــا مـا را بُـرد ************* ************* ************* ************* ************* *************
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای زمین ریزهخوار تو مهدی وی زمان در مدار تو مهـدی آمــدی ای حـقـیـقـت هـسـتـی عـالـمـی بـیـقــرار تو مـهـدی صد و بیست و چهار هزار احمد هـمـه در انـتـظـار تو مـهـدی منتظر بر تو سیزده معـصوم و هـمـیـن افـتخـار تو مـهـدی نه فـقـط نُه فـلک به فـرمانت عرش در اخـتـیـار تو مهـدی فصلها از تو شکل میگـیرند هـست جـنّت بـهـار تو مهدی مـانـده اسـلام از تـو پـابـرجـا نـازم ایـن اقـتـدار تـو مـهـدی غـم و انـدوه بر طـرف سازد پــرچــم آشــکــار تو مـهـدی میشود هر، عدوی تو محو از تـیغِ دشـمـن شکـار تو مهـدی نَـصر و عزت، خـدا ترا داده تـا بـمـانـد قــرار تــو مـهـدی هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله آمـدی تـا که دلـبـری بـکـنـی در امامت پـیـمـبـری بـکـنـی آمـدی تـا کـه خـود بِــإذن الله بر همه خـلق سروری بکـنی آمــدی بــا حــکــومــتِ الـلـه بــاز اقــدام حــیـدری بـکـنـی آمدی تا به جنگِ با خـصمت هـمـچـو جـدّت دلاوری بکنی آمـدی تـا بـه مَـسـنــد اســـلام بعد از این حکم دیگری بکنی آمــدی ای مــجــدِدِ احـــکــام تـا که احـکـام پـروری بکـنی آمــدی تــا بـه سـنـّت احــمــد دین حـق را تو یاوری بکـنی آمـدی دسـت ظـلـم بَرچـیـنـی در عـدالـت بـرابـری بـکـنـی آمــدی تـا بـه دادِ مـا بــرسـی دشـمـنی با ستـمـگـری بکـنی آمـدی بــا نـجـات گـمـراهـان عالمی را تو رهـبـری بکـنی هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله ما مـحـبِ محـبـتـت هـسـتـیـم ریـزه خـوار ولایتت هـسـتـیم ما ز مستـشـهـدینَ بَـیـنَ یَـدیه جان نـثـاران بیـعـتت هـسـتیم گر بمیریم، باز هم به ظهـور زنـدۀ روز رجـعـتـت هـسـتیم هـمـه لـبـیـک گـو بـسـوی تو پـیـشـتــاز اجـابـتـت هـسـتـیـم تـشـنـۀ طـلـعـت رشـیــدۀ تــو همه مشـتاق حضرتت هـستیم بـه جـمـال مـبـارکـت سوگـند کـشـتـۀ آل عـتـرتت هـسـتـیـم در طـریـق تـو با تمام وجـود تـابـعِ امـر و حـجـتت هـستـیم قول تو حقّ و فعل تو حقّ است ما مـوظف به طاعتت هـستیم ای رفـیـقِ شـفـیـق، ما احباب مـدّعـیِ رفـاقـتـت هـســتــیــم تــو امــام هــدایــتـــی و مـــا تـشـنـگـان هـدایـتت هـسـتـیـم هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله همه جا پُـر شد از بـهـانـۀ تو میرسـد از فَـلـک نـشـانـۀ تو کـربـلا و مـدیـنـه مـیگـویـنـد بــازگـرد ای دل آشـیـانـه تـو سـامـرا و نجف تو را خوانند کـاظـمـین است در کـرانه تو از بـقـیـع نـغـمـۀ تـو مـیآیــد طـوس دارد به لب تـرانـه تو همچـو زمـزم برای تو گِـرید کـعـبه در گـردشِ شـبـانـه تو جمکران را ببین که منتظرند خـیـلِ عـاشـق در آسـتـانه تـو از حرم تا حـرم همه پـرسـند از تو و وصل عـاشـقـانـه تو از یـمـن تـا عـراق، هم نـالـه سـوریـه مـیکـنـد بـهـانـه تـو دوسـتان در پی ظهـور تـوأند دشـمـنـان مـنـکـر زمــانـه تو چشمِ پهلو شکسته مانده به در شــاهـد اشـک دانــه دانـه تـو هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شهـر، آذین شده و منـتـظر یـار شده لحـظـۀ عـاشـقیِ "آمـدن" انگـار شده آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد مـاه، هـمسـایـۀ دیـوار به دیـوار شده "نکـنـد یار بـیـاید، وَ نـبـیـنی او را " دلم از مـردمک چـشم، طلبکـار شده پر ستاره شده امشب هـمه جای عالم آسمان روی زمین، چادر گلدار شده عرش، تا صبح فقط دور زمین میگردد سامرا کعـبه شده، نقـطۀ پـرگار شده یک نفر آمده که بود جهان منتظرش صاحبی آمده که بوده "زمان" منتظرش دردمندان همه هُشیار، دوا آمده است غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط بـیـنـواهـا بِـشِـتـابـیـد، نـوا آمـده است عالَم پیر، دگر باره جوان خواهد شد چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است آی "دارا" نکنی فخر، به دارایی خود آنکه عـزّت بدهد بر فـقـرا آمده است آی مـظـلـوم!، بپا خـیـز، عـلیه ظـالم چه نشستی که "معین الضعفا" آمده است ندبه خوانان ظهور و همه محو اوئیم حرفهای دلمان را به خودش میگوئیم: سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی دردها را به تو گفتیم، که درمان بدهی بَرَکـت نیست دگر در برهـوتِ بیتو خشک شد کوزۀ ما کاش که باران بدهی ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد نان فراوان بُود، ایکاش که دندان بدهی سرد و بیروح تر از ما که نداری آقا مثل مُردار، فقط کاش به ما جان بدهی جانمان بر کف دست است، فقط لب تر کن گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی ما دعای فرجت را همه دم میخوانیم مـا هـمـه منـتـظـر آمـدنت مـیمـانـیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سَـرور ســرا آمـد، حـامـل لـوا آمد کـام دل روا آمــد، درد را دوا آمـد او مـکـرّم و اکـرم، او معـلّم اَعـلـم مـحـرم دل عـالَـم، عـالِـم عَــلا آمـد در کمال سرمد او، اکمل و سرآمد او رهـرو محـمّـد او، وه امـام مـا آمـد هر عدوّ او هالک در دو ملک او مالک سِلک سِلم را سالک، سالک ولا آمد سائلِ درِ او حور، او سرور هر مسرور در امور او مأمور، داور و گوا آمد او سوارۀ سالار، اُسـوۀ همه احرار اهـل حـال را دلـدار، لالۀ هُـدا آمـد او عُصارۀ ارواح، او سرودِ هر مدّاح در سلاح او اصلاح، روح ماسوا آمد دادگــر گـواهِ او، راه عــدل راهِ او حکـم دادگاه او، محـکـم و رسا آمد ماه طالع مسعود، روح احمد محمود مرد مصلح و موعود، در ملأ ملا آمد عامر عـمـاد دل، حـاصـلِ وِداد دل وصل او مراد دل، اصل مدّعـا آمد دُرّ طاهـر طاها، لعـل لـؤلـؤ و لالا او محک مسِ دل را، مهر او طلا آمد مُرده را دهد او دم، مدح گو وِرا آدم طول عـمر او هر دم، اوّل دعا آمد اسم در علم دارد، راه در حرم دارد درگه کـرم دارد، مصـدر عـطا آمد در کـلام کام آمد، کـام در کلام آمد سـامـع سـلام آمـد، دائـم الصّـلا آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بوی یاس است دوباره به حرم پیچـیده یا شـمیـمِ گـلِ نرگـس به دلـم پـیـچـیـده مژدۀ وصل رسیده، همه جا گـل باران باز در چـرخِ زمان، لطفِ قـلم پیچـیده هر که افـتـاده ز پـا هـست، بیاید ایـنجا که در این دایـرۀ مِـهـر، کـَرم پیـچـیده چه نـشـستی به سویت داد رسی میآید مـژده ای دل که مسیـحا نـفـسی میآید خــانـۀ یــازدهـم بــاز شـده نـــورانــی پـدر از شــادیِ بـسـیـار شـده بــارانـی بـاز از نـسـلِ حـسنِ، شیرِ خـدا میآید تـا بـر احـوالِ زمـانـه بـدهـد سـامـانـی سامـرا شـد هـدفِ لطفِ خـدایی امشب این تـوّلـد شده از چـشمِ هـمه پـنـهـانی صاحبِ عصر رسیده نفَـسِ جاء الحـق جـای دارد که شود ماه دوبـاره منـشق حضرت عـشـق! فـدایِ نَـفَـسِ گـیرایت ای به قـربانِ تو و قـدِّ چـنان طـوبـایت قــمــرِ آل مـحــمّـد! قــمــرِ دنــیـــایــی قــبـله ای شد بـخـدا خـالِ لـبِ زیـبـایت هـمـه محـتـاجِ دعـایـنـد دعـایـی فـرمـا همه محـتاجِ تو و خـطّ خوش امضایت صاحبِ عصر! ز عطرِ نَفَست سر مستیم ما پـنـاهـنـدۀ چـشـمـانِ سیاهت هـسـتیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد مسلمان میشود هرکس که اسلامش علی باشد خدا میخواست پیغمبر که پیغامش علی باشد ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد خـدا آورد در شـعـبان عـلیِ آخرینش را خدا را شُکر میبینیم امیرالمومنیـنش را دلی دیگر نمیماند که گیسویی کمند آمد بهشت اُفـتاد در پایش که بالایی بلند آمد دهان ما که وا مانده زبانِ ما که بـند آمد دلـیـری دلـپـسـند آمد امیرِ بی گـزند آمد حسینش را ندیدیم و خدا آورد عـینش را خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را خـدا آورده آری مـرتضای مرتضاها را همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضاها را پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسفها فضاها را عَلم بر دوش میآید به عالم گام میکوبد کـنارِ مرقـد زینب عَـلَم در شام میکـوبد اگر این بال بگذارد هـوای سوختن دارم قـمـار عشق یعـنی که خیال باخـتن دارم مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم دعایِ عهد میخوانم ببینم جانِ زهرا را ببینم تیغِ جوهردارِ خونخواهانِ زهرا را دوباره میدهد رزمش به میدان اعتبارش را همان وقتی که میگیرد به دستش ذوالفقارش را علی حَظ میکند وقتی ببیند تار و مارش را نیابد کافـرش سر را نبـیـند الفـرارش را چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است چه رزمی میشود وقتی علی اکبر جلودار است نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را صدامان میکند حتما برای رجعتش ما را هوایی میکند روزی هوای صحبتش ما را خطیب کعبه میخواند برای بیعتش ما را زمانش میرسد نورش به این مُرداب میریزد زمانش میرسد زهرا به پشتش آب میریزد مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو زمین بی عشق میخُشکد ببار ای آسمان ابرو هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن دل مجـنون بجـز با دیدنِ لیـلا نمیسازد بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمیسازد مـزار مادرت را غـیر تو آقـا نمیسـازد و جز آب و هوای کربلا با ما نمیسازد شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای چارهساز مشکل ما را تو چاره کن بر حـال عـاشـقـان خـرابت نـظاره کن پرده ز رخ نمیکشی ای ماه دل، مکش حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن خـورشیـد آسـمـان عـلـی، مـاه فـاطـمه شـام سـیـاهِ بـخـت مـرا پُـر سـتـاره کن بـنـگـر چه آمـده به سـرم از فـراق تـو زخـم دل شـکـسـتـۀ مـا را شـمـاره کن ما از نـفـس فـتـاده و در راه مـانـدهایـم ما را به روی مرکب لطفت سواره کن ای سـایـۀ عـنـایـت تـو بـر سـر هــمـه بر سـائل شکـسـته نگـاهی دوبـاره کن بـایـد عـریـضـهای نـویـسـم بـرای تــو خواهی بخوان تو نامۀ من یا که پاره کن
: امتیاز
|